-
خواب صورتی
جمعه 14 مهر 1385 23:14
قصه ی شب ساعت ۹ بعدش من (در سایز کوچولو )سرمو راحت میذاشتم رو بالش اگه بابا یا مامان هم اون شب قصه میگفتن که آخر ذوق بود!وقتی هم که چشمو میبستم میدونستم با خیال راحت باید بخوابم میدونستم شب ها که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره ما خواب خوب میبینیم اون دنبال شکاره آقا پلیسه زرنگه با دزدا خوب میجنگه... کاش الانم یه آقا...
-
joan of arc
سهشنبه 11 مهر 1385 23:29
کاش بودی کاش تو را داشتیم انگار همه مان منتظر نشسته ایم آسمان بشکافد و وحی بر ما نازل شود شاید به حالمان تاسف میخوری کاش بودی و به ما میفهماندی ژاندارک بودن را کاش ایمانت را به خدا عظمت و شجاعتت را درک میکردیم قدرت درونی خود را تا این حد اندک نمیشماردیم خسته ام. برایمان دعا کن! دیروز بعد از ظهر سر کلاس باکتری خیلی...
-
زنده به گور!
جمعه 7 مهر 1385 11:12
در زمان جاهلیت دختران را زنده به گور می کردند دلمان به چه خوش است که هر روز در این جامعه زنده زنده به گورمان میکنند!
-
I'm back again!
پنجشنبه 30 شهریور 1385 12:52
واقعا خجالت آوره سنگ مسلمون بودن و ایرانی بودن خانم انصاری رو به سینه میزنن اونوقت یه گزارش درس حسابی ازشون پخش نمیکنن حتما از اینکه از ایشون با کلاه فضا نوردی موقع تمرینات عکس داشتن ذوق مرگ شدن اصلا ارزش بحث ندارن مخصوصا صدا و سیما ! بیچاره آسمان شبی ها خیلی باید صبور باشن از تو چشای آقای صفاریان ذوق میریخت بیرون...
-
تمام هیستامین های من!
یکشنبه 8 مرداد 1385 02:55
میخواستم هفته ی پیش بنویسم وقتی استاد بالاخره راضی شد تابستون کلاس نذاره عالی و باور نکردنی بود که از امتحانا خلاص شدم واسه ۲ ماه.این عالی بود که از نداشتن امتحانا و دغدغه نهایت لذتو از اون لحظات ساده میبردم و یه بیسکوییت تردو خوشمزه رو میزدم تو چاییمو میخوردم:))و از صحنه های ناب کارتون لوک خوش شانس لذت می بردم بی...
-
یه جمله
سهشنبه 6 تیر 1385 11:30
یه جمله ست که من خیلی دوسش دارم همیشه حس خوبی بهم میده : !no more tears که تو یه اشک قرمز روی شامپو بچه جانسون نوشته شده!اگه عمیقتر بهش نگاه بشه میتونه یکی از شعارای فمینیستی بشه! امتحانااااااااااااا! خدا بهمون صبر بده تا اوایل مرداد در خدمت اساتید هستیم!
-
بالا بالا بالاتر
جمعه 5 خرداد 1385 21:41
داداشم به خواهر کوچولوش که من باشم یاد داده بود با نوار کاستاش بازی کنم واقعا حال میکردم مثلا کاستا میشدن دیوارای خونه یا ساده تر از اون یه ساختمون چند طبقه دو تا نوار کنار هم یکی روش دو تا روی بالایی باز دو تا روش تااااااااااااا میرفت بالا هر چی ارتفاعش میرفت بالا و بالاتر خطر سقوط بیشتر میشد دقت بیشتریم میخواست وای...
-
هدیه آسمان
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1385 20:42
شب بود نشسته بودم پشت میزم سرم تو کتاب یه دفه صداشو شنیدم بارون می یومد پنجره رو باز کردم وای نم نم بارون تو شب چشامو بستم بوی خاک خیس خورده با بوی بهار نارنج شوق نفس عمیق کشیدن و چه آرامشی چه نزدیک یه هدیه ی دیگه از خدا ... شنبه ها ساعت اول استاد ژنتیک (همیشه این علم واسم جذاب بوده و هست) یه خانم دکتر فرهیخته یه...
-
کایت قرمز من
دوشنبه 11 اردیبهشت 1385 22:13
یه دختر کوچولو لب دریا موهامو ریخته بودم رو شونه هام پیراهن صورتی تنم بود روبان قرمز خوشرنگ بسته بودم به موهام یه کایت کوچولو هوا میدادم رنگ همون روبان یه عالمه ابرای خوشگل تو آسمون بود تو افق هم خیلی زیبا دور هم جمع شده بودن آفتاب ملایم یه نور خوش رنگی به همه جا میتابید باد خنک از دریا با بوی خاص می یومد میرفت لای...
-
یادش بخیر
سهشنبه 5 اردیبهشت 1385 23:54
هنوز دلم میخواد یه ممل memol داشته باشم شاید دخترمهربون واقعا استحقاقشو داشت اخرشم نفهمیدم اون پسر همسا یه که فک کنم اسمش اسکار بود چی کاره بود کارتونای بچه گیا کلا پیچونده شده بود!تازه اون ملکه هه تو سرندی پیتی اخرشم ندیدمش! اون چوبین بیچاره ی بدبخت با اون جنگای مزخرف که با دشمناش انجام میداد با اون سلاح های...
-
واقعا که...
پنجشنبه 31 فروردین 1385 13:01
دیشب اخبار(این صدا و سیما هم مث وضع جامعمونه همونقد فاجعه!)داشت گزارش در مورد برو بچه های روباتیک نشون میداد و مشکلاتشون(که در دوره هایی همزمان با رویت ستاره ی هالی از این برنامه ها پخش میشه!)بعدش یه معاون پژوهشی نشون داد!روش تیتر زده بود :قبول داریم فعالان عرصه ی روباتیک متولی خاصی ندارند اما برای پیگیری مشکلات آنها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 فروردین 1385 22:19
و پوپک گلدره از میان ما رفت روحش شاد .... نوجوونی دنیای شیرین دریا دریا پوپک ....
-
و ناگهان...
پنجشنبه 17 فروردین 1385 22:25
بلند که شدم دیدم قطره های بلوری ریز بارون افتادن رو میز کنار پنجره که یه خورده باز بود باد سپردشون به من وای حالا چه جوابی بدم بهش اخه تک تک دارن ناپدید میشن! اینو پارسال تو یه بارون قشنگ بهاری نوشتم امروز بارون میومد حسی نداشتم من چم شده ؟!!!!.... تعطیلات زیادیشم خوب نیستا! دانشگاه بهاری قشنگم شنبه دارم میام! توی...
-
عید باستانی
دوشنبه 29 اسفند 1384 10:00
نوروزتون خیلی خیلی خیلی خیلی مبارک!سال توپی داشته باشین!!! امیدوارم سال ۸۵ سال رسیدن به ازوهاتون باشه ایران قشنگم جاوید باشی
-
تو با اون غرورت...
پنجشنبه 18 اسفند 1384 13:14
هی اره با توام!اینقده با اون غرورت برو بالا اره همینجور برو نه نه نگران نباش نمیافتی سرت به سنگ نمیخوره جاذبه زمینم در برابر تو کم میاره!اره همینجور برو تو از اون اتمسفرم رد میشی تو نمیسوزی برو بالاتر بالاتر...هی تو معلق شدی تا اخر عمرت نگران نباش اونقده شانس داری که فضا پیما و جرم اسمانی بهت نخوره!ولی تو معلقی توی...
-
اسمون دوس داشتنی
پنجشنبه 4 اسفند 1384 13:53
وای دیگه داره میاد نزدیک شده میتونم کم کم حسش کنم یه ماه دیگه بهاره!همیشه وقتی به اسمون نگاه میکنم دلم نمیاد چشمو به زمین برگردونم. فک میکنم خیلی خجالت اوره که ادم حد اقل روزی یه بار به اسمون نگاه نکنه! اهای اونایی که فوبیای نسل ۳ داره خفتون میکنه دیگه نمیذارم بیش از این غمگینم کنین میدونین چیه؟دلم واستون میسوزه!
-
یاران چه غریبانه...
جمعه 21 بهمن 1384 12:25
بازم یه تاسوعا عاشورای دیگه بازم اون نسیم عجیب که میاد و میره بازم یه حال وهوای دیگه اومدو رفت ...(اره میدونم مال ۱۴۰۰ سال پیشه باشه ولی میدونی چیه حسی رو که بهت میده هیچوقت نمیشه انکار کرد حتی خیلی از فرهنگای غلط قابل چشم پوشی میشه) ولی خیلی چیزا برمیگرده به حال اولش بازم غرق در روزمرگی...
-
روزهای دپ!
چهارشنبه 21 دی 1384 13:17
عید قربان مبارک! خیلی غمگین کنندس این فرجه این که تا ۲۵ بهمن درگیر امتحانی ووووووو این که امتحان نورو داشته باشی و باید کتاب نورو اناتومی بالینی اسنل رو بخونی! (استاد جوگیر ما!!!!) اگه میخواین قاطی کنید یا خوشی زده زیر دلتون میخواین تیریپ دپرسی بیاین طی ۱۰ روز بخونینش تضمین میکنم! خدا خودش رحم کنه دوشنبه اولین...
-
اسمان وانیلی بود...
یکشنبه 11 دی 1384 17:11
من یه دوست و همکلاسی دارم یه وبلاگ داره توی Yahoo360 : http://360.yahoo.com/profile-L7ayquc0fKqyJrLpA9kgHX.v3Q--?rfs=msgr&rfp=event%3DViewFriend%26dest%3DMingleUserHP%26intl%3Dus%26ver%3d7,0,0,437%26os% 3Dwin&intl=us&os=win&ver=7,0,0,437 چه لینکی شد!!! که در وبلاگش در مورد صحبت های بین خودش و یک شخصیت...
-
کریسمس مبارک!
شنبه 10 دی 1384 16:31
کریسمس مبارک!(با یه هفته تاخیر!!! ) کریسمس خیلی قشنگه برفش درخت سبزش با اون روبانای قرمز وچیزای که بهش اویزونه مخصوصا ستاره اون بالاش کادوهای رنگیش بابا نوئل راستش خیلی دلم میخواد یه شب کریسمس توی یه مهمونیش باشم متاسفانه هیچ دوست مسیحی هم ندارم! یادش بخیر بچه های هم سن و سال من یادشونه همیشه اول سال نو میلادی...
-
سلام
پنجشنبه 8 دی 1384 22:58
به نام خدا اخیش بالاخره این فکر عملی کردم و این اولین پست از وبلاگمه(توضیح واضحات!!!)از این به بعد سعی میکنم ایده هامو زودتر عملی کنم روزهای پر استرسیه ۱۸ روز دیگه امتحان ترما شروع میشه! این ترم حجم درسا بالاس باید برم راستی چند روز پیش تو سالن مولاژ خوردم زمین اونم یه میز جلوی پسرا!سر خوردم افتادم پایین بالا نیومدم...