صورتی

برادرزاده ی صورتی من و زهرا دوستم تا حالا همدیگر ندیدن و برای هم نامه می نویسن منم پستچی ام
نامه ی عید دختر صورتی مهربون 10 ساله:
به نام خداوند جهانیان
پنج شنبه 1387.1.2

با سلام خدمت زهرا جان
زهرا جان ببخشید نامه قبلی بدخت بود چون یادم رفته بود و آخر شب توی تاریکی نوشتم (اینجا یه قلب بنفش کشید!البته نامه با صورتی نوشته شده)
راستی سال جدید را به شما و خانواده ی محترمتان تبریک گفته و سال پر از موفقیت و پیروزی را در پشت خود داشته باشید من عکس شما را دیدم شما خیلی خوشگل بودید من خیلی دوست دارم شما را از نزدیک ببینم و این تنها آرزوی من است(اینجا ستاره تصور کنید)

((گلی گم کرده ام))
((در باغ هستی))
((فراموشم نکن آن گل تو هستی))


Rain On Me

جوزف لطف کرد و منو به بازی ۶ کلمه ای دعوت کرد

جمله ی من:چرا همیشه بارون رو من می باره؟!

ترجمه ی اینه:

اول دبیرستان تو فرجه ی(اون موقع اصلا نمی دونستم چیه)امتحان ریاضی ترم دوم از این آهنگ و کلیپش خوشم اومد٬ یادمه سرما خورده بودم و تب شدیدی داشتم برادرم هم به من روحیه می داد.  
این جمله از اون موقع جزو شعارهام شد٬چند مدت پیش دیدم روی در میز تحریر قدیمیه هم نوشتم
 
 
I cant sleep tonight
Everybody saying everythings alright
Still I cant close my eyes
Im seeing a tunnel at the end of all these lights
Sunny days
Where have you gone?
I get the strangest feeling you belong
Why does it always rain on me?
Is it because I lied when I was seventeen?
Why does it always rain on me?
Even when the sun is shining
I cant avoid the lightning
I cant stand myself
Im being held up by invisible men
Still life on a shelf when
I got my mind on something else
Sunny days
Where have you gone?
....
الان درست بازی کردم؟(پیچیده ساختن ساده ها!)
طبق معمول همه دعوتید(وبلاگی و غیر وبلاگی نداره!)
 
ااا یهو بارون شروع شد چقدر خوشحالم الان. 
 
 

تابستان خفن


-کلاس چندمی؟
-می رم دوم

از بعد از ظهر آخرین امتحان ثلث(دقیقا چرا سه بار در سال امتحان می دادیم؟) تا31 شهریور با غرور خاصی این جوابو می دادم